محل تبلیغات شما

The prince of tennis



واقعا که

Sk خودت می دونی که از چی عصبیم.

تو تماس تلفنیت اسم یه شخصی رو بردی.

گفتی دم آخر اومد.

اومد آنلاین شد ولی

هیچ کاری نکرد

مثلا کار گروهیه.

آیا واقعا باید اسمشو ته فیلم بنویسم؟؟!!!

انصاف هم خوب چیزیه والا.

راستی،فردا کتاباتو بیار.


To the world, you may just be one person. But to me, you are the world. Happy Birthday, my darling

On this day, a very special person was born. That person is you! Happy birthday

To see you happy on your birthday is all I desire. I hope you get whatever you wish for

Blow your candles out and make a beautiful wish. I will do everything to make your birthday wishes come true. Happy Birthday my Dear


مدرسه سیگاکو از جمله مدرسه هایی است که در منطقه برای بازی تنیس بسیار معروف است این مدرسه در گذشته گرچه تنیس خوبی نداشته اما با امدن نانجیرو ایچیزن وضع تیم و سطح تیم بهتر شده بود و تیم یکی از بهترین مدارس تنیس در منطقه بود اما بعد از رفتن نانجیرو ، تیم نزدیک بود شهرت خود را از دست بدهد تا اینکه کاپیتان یاماتو از تزوکا حمایت کرد تا مدرسه را در بالا ترین سطح یعنی سطح ملی قرار دهد کاپیتان یاماتو به او لقب پشتیبان سیگاکو را داد و تزوکا با تمام قدرت می خواست این خواسته را عملی کند او و اویشی به یکدیگر قول دادن که به مسابقات ملی بروند در این زمان بود بازیکنان بسیار فوق العاده روی کار امدند که بسیار توانا بودند در بین این افراد فوجی قرار داشت که خیلی بیشتر از بقیه به بازی تنیس اهمیت می داد و او نیز هم پیمان شد تیم را به مسابقات ملی ببرند بعد از گذشت یک سال تیم قدرتمند شده بود در این هنگام نانجیرو ریوما را فقط برای اینکه سطح بازی پسرش را بالا ببرد ، ریوما را در این مدرسه ثبت نام می کند.


((فقط با یک کلیک، وارد دنیای هواداران سوباسا بشید.))

*اکتیو ترین وبسایت از سال 2014 تا به حال

*منتخب ترین وبسایت سال 20 از طرف سایت کاپیتان اوزارا

*بازدید خالق کاپیتان سوباسا( آقای تاکاهاشی) از این وبسایت و صحبت وی با مدیر سایت که درست مثل رویا ولی عین واقعیت بود.

 تنها با کلیک بنر زیر، شما هم به جمع این وبسایت پرفکت و عالی بپیوندید~

با تشکر از توجهتون^^


های گایز، حالتون چطوره؟

این پست رو در جواب سوال یکی از بازدیدکننده های گلمون گزاشتم و امیدوارم بتونم

پاسخگوی خوبی برای سوالش باشم. شاید سوال خیلی از شماها باشه که شاهزاده تنیس

آیا بعد کمپ یو_17 ادامه پیدا می کنه یا نه؟ و این که آیا سری های دیگه ای از

این مجموعه هست؟

خب راستش مانگای بعد کمپ، به نام golden age وجود داره که می تونید

با خوندنش، ماجراهای بعد کمپ رو متوجه بشید. می تونید وارد این سایت بشید و

این مانگای جذاب رو مطالعه کنید.

lhttps://hanascan.com/read-shin-tennis-no-ouji-sama-raw-chapter-290.html


این مانگا هنوز به حالت انیمه در نیومده و آرزوی همه ماها اینه که روزی،

آقای ومی(مانگاکش شاهزاده تنیس) این مانگا رو به صورت انیمه دربیارن

تا با دیدنش نهایت لذت رو ببریم.

اما سری های دیگه ای از این مجموعه که جدید و تازه هستند، یکی به نام

best games هست که تریلر هاشو می تونید توی کانال آپارات ما مشاهده کنید و

همه قسمت هاش هم فکر نکنم وارد نت شده باشه چون در حال حاضر این سری،

توی ژاپن به فروش می رسه.

سری دیگه ای از این مجموعه که قرار بود بهار امسال(2020) منتشر بشه، فکر می کنم

به سال بعد تعویق افتاده که اسمش هم اگه اشتباه نکنم تولد دوباره ریوما باشه.

هر سوالی دارید توی بخش نظرات بپرسید، امیدوارم این پست براتون مفید بوده باشه

سلام دوستان

میخواستم یه بیوگرافی کوتاه از تصویرگر و نویسنده مانگای پرنس تنیس(اقای تاکشی ومی)بزارم.

(دوستان من این مطلب رو از چند سایت مختلف خارجی گرفتم و به کمک مترجم ترجمه کردم.لطفا اگه جایی اشتباه هست به من اطلاع بدید.مرسی)

امیدوارم از این مطلب خوشتون اومده باشه.


آنچه گذشت.

یوری رفت مدرسه کلی اتفاقات افتاد ولی آون هیچ توجهی نکرد

(( ریوما دومی


☆بیوگرافی توکوگاوا کازویا☆


حالت نوشتار اسم به ژاپنی: 川 カ ズ


جنسیت: نر


سن:17


قد:9 سانتی متر


وزن:79 کیلوگرم(پس با این وجود شاخص توده بدنی یا همون BMI توکوگاوا 22.1 می شه)


تولد:27 جولای(5 مرداد)


طالع بینی: شیر


بینایی: 1.2(هردو چشم)


گروه خونی:AB(ویژگی های روحی و فکری: چنین کسایی دارای پشتکار زباد، دقیق و با برنامه، مدیر و منظم، ریزبین، علاقمند به ادبیات و ریاضیات، بااراده، عاشق، حساس، آینده نگر، دقیق در تصمیم گیری، باهوش، صراحت در گفتار، کم حوصلگی، عصبانیت و پرخاشگری و هستن*خب فکر کنم کافی باشه بحث گروه خونی رو زیاد بازش کردم!*)


اعضای خانواده:

پدر بزرگ

مادر بزرگ

پدر

مادر

خواهر بزرگ تر


تحصیلات:

دبیرستان~سال دوم


حضور داشته در:

اردوی زیر 17 سال ژاپن

دادگاه شماره 1(سابق)

شماره 4 نماینده ژاپن


سبک بازی: همه جوره(اگه اشتباه نکنم)


امتیاز بندی تنیس(امتیازا از 5 هستش)

سرعت:4.5

قدرت:4.5

استقامت:4.5

ذهنی:4.5

تکنیک:4.5



شریک دبل: یوکیمورا سیچی


راکت Bridgestone X-Blade Force 3.15 Mid Plus


کفش

Prince PROHOLD TOUR TOUR IV CG


*رسانه ها*

اولین مانگا: عصر طلایی 3


اولین انیمه: شاهزاده جدید تنیس قسمت 1


صدا پیشه: دایسوکه اونو


توکوگاوا دانش آموز سال دوم دبیرستانه. مثل اکثریت دبیرستانی ها قدبلنده. اون موهای آبی خیلی تیره داره که قسمتهایی از چشم چپش رو پوشونده. نشون داده شده که اون کاملا لاغر و رنگ چشماش قهوه ای هست(البته تو انیمه آبی مایل به خاکستریه). اون فقط با حالت چهره جدی دیده شده و فقط دو لبخند کوچیک رو مدیریت کرده. اون هر شب تو یکی از سالن های اردوگاه ایروبیک تمرین می کنه و حتی سطح تعادل خیلی خوبی رو نشون می ده تا بتونه همه بدنش رو فقط با سه انگشت به صورت وارونه متعادل کنه.

توکوگاوا مثل تزوکا(قافیه هم داشت*) به ندرت هر نوع احساسی رو تو حالات چهره اش نشون می ده و هنوز که هنوزه توکوگاوا در حال لبخند دیده نمی شه.

اون به عنوان یه فرد ترسناک به تصویر کشیده شده و به دادگاه اول تعلق داره به این معنی که اون یکی از قوی ترین نفرات دوم هست.

توکوگاوا تو مسابقات فرانسه برنده شده و بعدش تو اردوگاه(کمپ زیر 17 سال) شرکت کرد و همون طور که بر اساس انیمه اطلاع دارید بعد از چند پیروزی و گرفتن مدال افتخار مورد ضرب و شکست از Byoudouin (بایدون) قرار گرفت و بعد از اون ماجرا همه سعی و تلاشش رو کرد تا اون رو تو دور مسابقات بعدی شکست بده.

کازویا نسبت به ایریه کاناتا و اونی جوجیروه کم حرف تر و ساکت تره اما به طرز غیرمنتظره ای از افراد کلاس بالاییش مراقبت می کنه.


{توکوگاوا کازویا: من بهترین بازیکن نمایندگان ژاپنی می شم!}


~امیدوارم که این پست براتون مفید بوده باشه~


سلام وقتتون بخیر

با اینکه این روزا وب فعالیت خاصی نداره اما خواستم که شما هر نظر، ایده یا پیشنهادی

راجع به سایت دارید رو با ما در میون بزارید؛ حتی می تونید انتقاد هاتون رو راجع به 

سایت بگید. دادن پیشنهاد یا انتقاد، قانون خاصی نداره ولی حتما باید در چارچوب

 منطق باشه.

مرسی از توجهتون.


یک هفته گذشت و روز موعود رسید .


ساو موهایش خود را شانه زد و شروع به بافتنشون کرد. ی موهاش همیشه دست


و پاگیر بود .گلسری با گل سفیدی که شبیه شکوفه بود به موهایش زد و بلوزی سفید


آستین کوتاه که روی بالای آن گلسینه ای کوچک به شکل پروانه سفید و با دامنی صورتی


پوشید. رنگ ها و مدل لباسی که انتخاب کرده بود با رنگ پوستش همخوانی کامل داشت.


در کل از خودش راضی بود . به سمت آشپزخانه رفت و به مادرش صبح بخیر گفت و


 مادرش هم جواب اورا داد. شروع کرد به چیدن میز صبحانه.


نان های تست را مرتب توی بشقاب چید و برش های مساوی میوه را کنار آن گذاشت.


برای خود و پدر و مادرش نیمرو درست کرد و کنار ان را با گوجه تزیین کرد.


همه چی همانطور شده بود که دوست داشته بود.


_خیلی وقت بود از اینجور کار ها نمی کردی.صدای پدرش را از پشت سرش شنید.


+سلام. پدر جان صبحتون بخیر.


پدرش هم در جوابش سری تکان داد و سر میز صبحانه رفت.


صبحانه با خوشحالی بینمون صرف شد .


خواستم میز رو جمع کنم که مادرم گفت :


تو برو به کارات برس من جمع میکنم.


باشه ای گفتم و به سمت اتاقم رفتم.


روی تختم نشستم و به فکر فرو رفتم. یعنی پدر و مادر من نظرشون درباره ریوما چیه؟


هر چند که با اون آشنایی داشتن از طریق مادربزرگ ولی


در افکارش غرق بود که پدرش در اتاق را باز کرد و به داخل اتاق آمد.


سلام وقتتون بخیر~

قبل از هرچیز به دو نویسنده جدیدمون خوشامد می گم که به جمعمون اضافه شدند*^*

و راستش این پست در واقع یه جور پست آموزشی و برای رفع ایهام برای گزاشتن پست در وب و موارد شبیه به همین هستش~`~

1: قبل از هرچیز شما باید برای نویسندگی و گزاشتن مطلب در وب، با یه پست الکترونیک، نام کاربری و رمز عبور ثبت نام کنید.(یادتون باشه پست الکترونیکتون حتما معتبر باشه واگرنه پنل قبول نمی کنه!)

2: بعد از این کار، عضویت شما توسط من، تایید می شه و شما می تونید با ورود به پنل خودتون، پست بزارید و نویسنده بشید.(اگه در این مراحل به مشکل برخوردید، پست ورود به پنل مدیریت ما رو که در صفحات جداگانه هستش رو حتما مطالعه کنید! http://ryomaechizen.avablog.ir/extrapage/25)

3: با ورود به پنل، شما کپشن ها و ابزار های مختلفی رو می بینید،(که البته با بالاتر رفتن کیفیت و محتوای پست هاتون، امکاناتتون در این زمینه هم بیشتر خواهد شد!)

4: کپشن ها واضح هستند و کار کردن باهاشون ساده هستش و چیز خاصی ندارند اما من خلاصه ای از بخش های مهم رو براتون می گم!

برای ارسال پست کافیه روی کپشن آبی رنگ(فیروزه ای رنگ


می خواستم چند تا سوال ازت بپرسم دخترم.


+بفرمایید.


-اسم کسی که قراره بیاد خواستگاری ات ریوما ایچیزنه ؟


+بله


-اخلاقش چیجوریه؟


+خب اممم غرور داره ولی مهربونه (ریوماااا و مهربونییییی؟!

خاب خاب امروز بیوگرافی شخصیت اعصاب خورد کن و منفی رمان یعنی 

کوین اسمیت رو اوردم 


یو مینا سان ❤

امروز جواب یکی از سوال های خیلیا رو آوردم 

* شاهزاده تنیس چند فصله ؟؟؟؟؟

در اصل دو فصله ولی کلی متعلقات داره 

شاهزاده تنیس     ( ۱۷۸ قسمت )

اسپشال های سری اول    ( ۵ قسمت )

سینمایی دو سامورایی در بازی اول     ( یک قسمت یک و نیم ساعته )

سینمایی هدیه آتوبه     ( یک قسمت تقریبا ۳۰ دقیقه ای )

او وی آ مسابقات ملی    ( نیمه نهایی و فینال روی هم ۲۶ قسمت )

سینمایی نبرد در قلعه بریتانیایی       ( یک قسمت یک و نیم ساعته )

داستان دیگری      ( ۶ قسمت )

او وی آ اسپشال      ( ۱ قسمت )

فن دیسک    ( ۱ قسمت )

داستان های کاغذی یا پیکچر درام      ( ۸ قسمت )   * اینا انیمه نیستند *

فصل دوم شاهزاده تنیس     ( ۱۳ قسمت )   

اسپشال های فصل دوم      ( ۷ قسمت )

او وی آ نبرد با ده نابغه     ( ۱۰ قسمت )  * این همون قسمتی هست که خیلیا میگن سری سوم شاهزاده تنیسه که اشتباهه *

فن دیسک فصل دوم     ( ۱ قسمت )

پیکچر درام فصل دوم    ( ۵ قسمت ) 

و یه سری به اسم best games اگه اشتباه نکنم هست که هنوز ساخته نشده ولی مانگاش تا جاهایی هست 

خب دیه تموم شد 

امیدوارم براتون مفید باشه

دوباره یو میناسان 

بیوگرافی داداش کوچیکه شوسکه ، یوتا فوجی رو اوردممم + چند تا عکس

YUTA FUJI

نام : یوتا

نام خانوادگی : فوجی

لقب : قاتل چپ دست

جسیت : مرد

سن : 13

قد : 170

وزن : 56

روز تولد : فوریه

طالع بینی : برج دلو

اعضای خانواده :

پدر ، مادر ( یوشیکو ) ، خواهر بزرگتر ( یومیکو ) ، برادر بزرگتر ( شوسکه یا سیوسوکه )

مدرسه راهنمایی : سنت رودولف

کلاس : 1-2

صندلی : 15

مدرسه سابق : سیگاکو

نوع عضویت در باشگاه : حرفه ای

بازوی غالب : چپ دست

سبک بازی : خشن و تهاجمی

مهارت های ویژه : سوپر رایزینگ ، ضربه چرخشی پیچشی ، پیچشی دابلیو

سرعت : 3

تکنیک : 3

هوش : 2

استقامت : 2

قدرت : 2

غذای مورد علاقه : کوکو ، کیک ، کدوتنبل ، توت فرنگی

سرگرمی : بازی های تیر اندازی

شغل پدر : کارمند شرکت

درس مورد علاقه : ریاضی ، فیزیک

رنگ مورد علاقه : نقره ای و آبی

می ترسد : از سوزن

یوتا فوجی یک بازیک سال دوم در راهنمایی سنت رودولف است

در کودکی یوتا به برادرش سیوسکه خیلی نزدیک بود و سیوسکه اغلب ار یوتا محافظت می کرد

با این حال هنگامی که بزرگتر شد همیشه با برادرش مقایسه میشد

و او از این که اورا برادر کوچک سیوسکه » می شناختند ناراحت شد و خود را به سنت رودولف منتقل کرد .

او کوچکترین عضو خاواده فوجی است

او اغلب در خوابگاه می ماند

یوتا مو های قهوه ای کوتاه و چشم های خاکستری دارد

او یک زخم مانند در گوشه پیشانیش قرار دارد

او در کودکی ضعیف بود خیلی تحت مراقبت قرار می گرفت ولی در دوره نوجوانی بیشتر عصبانیست و حالت خصمانه دارد

اما با اینکه به روی خود نمی اورد ولی پیوند عاطفی عمیقی با برادرش دارد و او را بسیار دوست دارد

یوتا به عنوان رقیب قدرتمندی برای چپ دستان شناخته شده به همین خاطر به او لقب قاتل چپ دست را داده اند

یوتا هم همانند برادرش در هر کاری که انجام می دهد از شکست متنفر است اما وقتی از ریوما باخت با او با لبخند دست داد

   


قاتل چپ دست 

خوچمل شده یه کوشولو 

ناناس شده 

جانه 

ببخشید اگه چرت بود 



اوهایو مینا سان 

امروز بیوگرافی سیچی یوکیمورا یه پرنس عچق رو با چند تا عکس اوردم


SEIICHI YUKIMURA

نام : سیچی

نام خانوادگی : یوکیمورا

لقب : پسر خدا ، نیمه خدایی ، هیولایی از ریکایی و سه شیاطین

روز تولد : 5 مارس

قد : 175

وزن : 61

سن : 14

خانواده :

پدر بزرگ ، پدر ، مادر ، خواهر کوچکتر

مدرسه : فوزوکو ریکایدای

شریک دابل : جنیچیرو سانادا

بینایی : هر دو چشم 15.1

تحصیلات :

کلاس : 3c

شماره صندلی : 14

موقعیت در باشگاه : کاپیتان و عضو اصلی

تنیس :

زوج دبل : کازویا کوتوگاوا ( جام جهانی ) *عچق من 

سیچی یوکیمور کاپیتان تیم ریکایدای است او به همراه سانادا ( امپراتور ) و یاناگی ( استاد ) غول های تیم هستند . به یوکیمورا لقب پسر خدا را داده اند زیرا تا قبل از روبه رو شدن با ریوما از هیچ کس شکست نخورده و تا قبل از پایان سری اصلی پتانسیل واقعی خود را نشان نداده .

او همچنین ا سال اول با یاناگی و سانادا عضو اصلی بوده

او بیشتر در قسمت ها به دلیل بیماری که به سندرم گیلن باره شبیه است در بیمارستان بوده است . این بیماری عصبی است که باعث فلج اندام می شود . در عمل جراحی خطرناکی که باید او انجام میداد فقط یازده درصد احتمال زنده ماندن داشت .

علی رغم پتانسیل بالا او ظاهری بسیار ارام و نحیف دارد . مو های او آبی بلند و موج دار است . و چشمانی قهوه ای ( در انیمه ابی ) و چهره ای عادل دارد . یوکیمورا با قد بلند به تصویر کشیده شده است اما نه به بلندی دوستانش ( یاناگی و سانادا )

گرمکن تیم او همیشه روی شونه هایش انداخته و هیچ وقت دیده نشده که ان را بپوشد و همیشه مانند یک شنل روی شانه هایش قرار دارد . همچنین او همیشه هنگام بازی است ، سربندی ( سبز در مانگا و ابی در انیمه ) را به پیشانی خود بسته است .

یوکیمورا در حالی که جدی است به میزان قابل توجهی می خندد حتی بیشتر از سانادا .

در خارج از تنیس یوکیمورا شخصی ارام و نرمگو و مهربان و نجیب است . ظاهر خو سرد و ارام و ساکت او باعث شده که به ندرت هیجان زده شود . اگر چه یک باره او در زمین تنیس با اراده قدرتمند و جدی ظاهر میشود و نگرشی صادقانه و وحشیانه دارد .

او بسیار سخت گیر است و هم به عنوان کاپیتان تیم و هم یک بازیکن از باخت متنفر است

بسیاری سئیچی را با فوجی مقایسه می کنند که چهره ای ارام دارند ولی یک باره در زمین با چهره ای کاملا جدی ظاهر می شوند

سئیچی و سانادا بهترین دوستان هم هستند که در چهار سالگی با هم در یک زمین بازی تنیس ملاقات کرده اند

او بعد از شکست در برابر ریوما اموخت که نه تنها برای پیروزی بلکه برای لذت و شادی بازی می کند .

در کمپ U-51  و در طول بازی با سانادا ، او این نگرش خود را هنگامی که دید سانادا چقدر جدی است ، تغییر داد .

یوکیمورا همانند هم اتاقی هایش در کمپ ( شوسکه فوجی و کورانسوکه شیراشی ) به باغبانی بسیار علاقه دارد . و این سه نفر در کمپ همیشه در اتاقشان مشغول تماشای گیاهانشان بودند . همچنین بعد از مدت کوتاهی از مسابقات ملی شیراشی را به بازدید از باغ ریکایدای دعوت می کند .

سرگرمی : باغبانی

شغل پدر : کارمند تبلیغاتی شرکت

مخارج : کتاب ، وسایل باغبانی

شعار : تا سرمای زمستان را نچشی گرمای بهار را درک نخواهی کرد

درس های مورد علاقه : زبان انگلیسی ، ریاضی  ، هنر

درسی که دوست ندارد : شیمی ( چون که بوی مواد شیمیایی او را به یاد بیمارستان می اندازند )

جایی که تو مدرسه بیشتر بازدید می کنه : باغچه محوطه مدرسه ، باغ پشت بام

کمیته : کمیته زیبا سازی

رنگ مورد علاقه : ابی روشن

غذای مورد علاقه : ماهی سرخ شده

کتاب مورد علاقه : گلچین اشعار ( اغلب فرانسوی )

موسیقی مورد علاقه : سمفونی چهارم برامس

تیپی که ترجیح میده : افراد سالم و بی خطر

جایی که برای قرار انتخاب می کنه : موزه هنر

بیشترین چیزی که در لحظه میخواد : کلکسیون نقاشی

برنامه روزانه : اب دادن به گیاهانش و تمرین نقاشی

چیزی که دوست ندارد : غیبت کردن

مهارت های جدا از تنیس : نقاشی با ابرنگ ، کریکت ، اطلاعات و دانش گسترده در مورد گیاهان و جانوران

برنامه روزانه :

6:30 : بیدار میشه بعد از اب دادن به گیاهان زینتیش صبحانه میخوره

7:00 : برای تمرین های صبحگاهی و دستور دادن به مدرسه میره

8:15 : تنظیم برنامه رفت و امد به مدارس دیگه ( برای تمرین ) با سانادا

8:30 : زنگ اول : فرانسوی

9:30 : زنگ دوم : تاریخ ( تاریخ مدرن اروپا )

10:40 : زنگ سوم : هنر ( مجسمه سازی طرح های زینتی )

    11:40 : زنگ چهارم : ژاپنی مدرن

12:30 : زنگ ناهار : خریدن اسکروپین سرخ شده از یومیکازه

13:00 : اب دادن به گیاهان باغ پشت بام و چرت زدن روی نیمکت

13:30 : زنگ پنجم : ورزش : در نیمه بلند

14:30 : زنگ ششم : خوشنویسی

15:30 : ملاقات با اعضای کمیتش : مرتب و تمیز کردن گسترده مدرسه

16:15 : تمرینات باشگاه : مربیگری باشگاه

:00 : چکاب سلامتی اعضای تیم در بیمارستان کانای ساگو »

19:30 :برگشتن به خانه خوردن شام بعد از دوش گرفتن

20:30 : بررسی تکالیف خواهرش بعد از اصرار فراوان خواهرش

21:15 : خانواده تو اتاق نشیمن جمع میشن

22:30 : درحالی که به موسیقی مورد علاقه اش گوش میده مطالعه می کنه

22:45 : بعد از اینکه روی اینکه هر بازیکن به چه چیزی نیاز داره تمرکز میکنه می خوابه

 

چه چشای مهربونی دارهههه

عاشق گلشه ^_^

یکی بهش کارت داده 


خو دیه تمومید 

جانه 




اوهایو گزایماس مینا سان ❤

خوبید ؟

عنوان رو حال کردید

یو مینا سان

دایجوبه ؟

امروز یه نظرسنجی اوردمممم

یو مینا

یو مینا

اوهایو گزایماس مینا سان 

دایجوبه ؟ 

چپتر ۱۴۶ مانگا شاهزاده تتیس رو اوردمممم

اول یه خلاصه ای بگم از پایان انیمه ( موقت )

نمایندگان ژاپن به مسابقات میرن و در اونجا تزوکا در تیم المان و ریوما رو در تیم امریکا می بینن و اولین مسابقه شونو با المان شروع میکنن

اولین بازی دبل فوجی و دوک هستش 

و در چپتر ۱۴۵ به دوسال پیش میره زمانی که بیودین وسط مسابقات به رستورانی میره و سقف اونجا میریزه و بیودین جون خواهر دوک رو نجات میده و مجروح میشه و .

بقیه شو تو این چپتر میخونین

بازم یو مینا

یو مینا 

یو مینا

یو مینا اوهایو گزایماس 

هر چند صبح نیست 

نتایج نظرسنجی سری دوم به طرز عجیبی بود 

تزوکا : ۴

ریوما : ۴ 

فوجی : ۴ 

ایجی : ۴ 


یو مینا وقتتون بخیر

یو میناسان

یو مینا وقتتون بخیر

پست چهارم

چند روزپیش یه فکری به سرم زد

خیلی خوب از اب در اومد

سلام ساو

ریوما !!

اچیزن !

تو اونو میشناسی ؟

نه هرگز

من شما رو تنها میزارم

خب خب

جذابترین نویسنده وب وارد میشود با

عکسای فان از شاهزاده تنیس

به پیشنهاد ناشناس چان

عین حقیقته

یو مینا اوهایو گزایماس 

دایجوبه 

امروز چه روزیه ؟؟؟

معلومههههههه

۱۵ دسامبررررر

روز همه اوتاکو های 

ناناسسسس

روزمون مبارکککککککک

یو مینا

یو مینا 

شبتون بخیر

جذابترین نویسنده وب وارد میشود با 

تفاوت مانهوا و مانگا


دیگه حرفی ندارم

فقط 

میخوام تزوکا رو یه روزی ببینم 

میدونم چیکارش کنم


من هیچی نمیگم 

اخه اون بدبخت رو ول کن 

هزارتا آرزو داره 

تو رو میخواد چیکارررررر

‌.

راستی کامنتای عکس ریوساکو رو بالاببرین 

اون یکی رو بزارم

جانه 


یو مینا چند تا عکس نوشته غمگین اوردم 

تو این یکی دو روز پیخوام اشکتون رو در بیارم


زمان پخش این:شنبه،دوشنبه،چهارشنبه،جمعه

ژانر:غمگین،عاشقانه

ساعت پخش:12صبح الی 4عصر

خلاصه:ساو از بچگی درد و رنج های زیادی کشیده سر انجام این درد و رنج ها در دوران نوجوانی او اثر های منفی میگذارد و باعث بیماری تنفسی که در آینده پیرفت هم میکند میشود مادر بزرگ او که خیلی نگران است دنبال راه حلی برای درمان ساو است بر اثر یک ماجرا ریوما از ساو خوشش میاید و آنها سال ها از هم بنابر دلایلی دور میمانند(خب دوستان دیگه خیلی زیاد رفتم ولی برای اینکه کمی دیگه کمک کرده باشم)این داستان پایانی تلخ دارد(خب دیگه بیشتر از این توضیح بدم قانون نویسندگی و زیرپا گذاشتم اینکه دیگه برای خوندن رمان مشتاق نباشید تا پارت بعد خدانگه دار)♡



Love rule

《 ساعت ۹ صبح فرودگاه 》

_ وای خدا !!! ژاپن مثل همیشه گرمه ! اصلا با آمریکا قابل مقایسه نیست ! بعد از ۱۰ سال برگشته بودم به خونه خودم از دور تویوما رو دیدم که به سمتم میومد !

*کوشیمائهههههه ! و پرید تو بغلم خیلی خوش اومدی دلم برات یه ذره شده بود دادش !!

_منم دلم برات تنگ شده بود اما میشه ولم کنی ؟ داری خفم میکنی !

*البته که نه ده ساله که ندیدمت ! که صدای قار و قور شکمش اومد !

_چطوره که بریم یه رستوران همونجا که همیشه می رفتیم !

*فکر خوبیه ! مهمون تو ! *~*

_باشه فقط اینبار #_# رفتیم دم در فرودگاه تا با هم بریم رستوران ! وقتی ماشینش رو دیدم دهنم سه متر وا موند ! یه فراری سیاه رنگ بود ! : تویوما تو پول اینو از کجا اوردی ؟ بعد یه خانم خیلی شیک و خوشگل از تو ماشین اومد بیرون ! : تویوما ؟

*آه عزیزم اومدی بیا تا به دوستم معرفیت کنم !

• البته عزیزم !

رفت و دست اون دختره رو گرفت !

*ایشون اریکا ساکاماکی هستن همسر من !

_همسررررررر ؟؟؟؟؟ تو کی ازدواج کردی ؟

*بله همسر عزیزم ! یه ۶ ماهی میشه ؛~؛

_تو ۶ ماهه ازدواج کردی به من نگفتی ؟ ببخشید خانم خیلی از آشناییتون خوشبختم من ریوما اچیزن هستم !

• خواهش میکنم ! همچنین ! اریکا ساکاماکی بعد باهام دست داد .

اریکا دختر مهربون و زیبایی بود و واضح بود که خیلی پولداره ! اون موهای سیاهی داشت که با تاریک شب فرقی نداشت ! و چشمای سبز روشن و اندام خیلی خوبی داشت !

*ریوما بیا بریم ! جک وسایل ایشون رو بزار تو ماشین

جک : چشم !

_در اسرع وقت باید بهم توضیح های درست و حسابی بدی

و اون مثل همیشه خندید !

رفتیم رستوران و یه ناهار درست و حسابی خوردیم بعدش هم رفتیم خونه تویوما تا یکم استراحت کنیم ! خونه که چه بگم کاخ سلطنتی بود انگار .

رفتم تو اتاقی که برام اماده کرده بودن و روی تخت دراز کشیدم هی میخواستم برم پیش یه نفر اما روم نمیشد به تویوما بگم مطمئن بودم سوژه ش می شدم . اما دیگه نه ۱۰ سال ازش دور بودم باید ببینمش ! ساعت ۳ ظهر بود یعنی اوج گرمای تابستون . رفتم اتاق تویوما و اریکا تا ببینم خوابن یا نه ؟ وقتی داخل شدم ، جیغ اریکا بالا رفت اون موقع بود که آرزو کردم که ای کاش هیچ وقت پامو تو اون اتاق نمیزاشتم ! کلید ماشین تویوما رو از جک گرفتم و رفتم . نمیدونستم از کجا میتونم پیداش کنم اول از همه رفتم باشگاهمون تا خانم ریوزاکی رو ببینم ! رسیدم

یکم با خانم ریوزاکی در مورد اعضای جدید باشگاه حرف زدیم بعدش هم آدرس خونه اش رو گرفتم ! رفتم به همون آدرس یه خونه بزرگ بود زنگ در و زدم و یه پیر مرد که لباس خدمتکار ها رو پوشیده بود ، اومد ‌‌.

_ ببخشید آقا اینجا منزل خانم ریوزاکی هست ؟

*بله با ایشون کاری دارین ؟

_ من یکی از دوستان قدیمیش هستم میشه ببینمش ؟

*البته بفرمایید داخل

رفتم تو و رو یه مبل نشستم ! خیلی مضطرب بودم

*ایشون الان میان

_ خیلی ممنون !

بعد از چند دقیقه اومد باورم نمیشد بالاخره بعد از زیر و رو کردن امریکا ، پیداش کرده بودم ! خیلی عوض شده بود موهاش بلند تر شده بود زیبا تر از هر وقتی بود که دیده بودمش !

_ ساو ! خودتی

*ببخشید من شما رو میشناسم ؟

_ ساو منو یادت نمیاد ؟ ریومام !

☆ساو عزیزم کیه ؟

*نمیدونم یکیه که میگه ریوماس

☆خیلی خوش اومدین من مایکل جانسون هستم و اینم همسرم

با شنیدن این حرف دلم ریخت نمیتونستم باور کنم ساو با یکی دیگه ازدواج کرده

_ این یه شوخیه دیگه نه ؟ ساو !

*ببخشید اقا من شما رو نمیشناسم چند بار بگم شاید قبلا باهم دوست باشیم اما من بخاطر ندارم !

ضربان قلبم هر لحظه شدیدتر و شدیدتر می شد عصبانی بودم ساو بهم خیانت کرده بود اونم فقط بخاطر پول . همینجور که داشت برای مایکل خودشو ناز میکرد ، حالم بد تر میشد

☆اقا حالتون خوبه ؟

_ خفه شو عوضی آشغال !

☆اقای پرسل ایشون رو تا دم در همراهی کنین !

بعدم دست ساو رو گرفت و با خودش برد ! به نگهبانا از خونه انداختنم بیرون ! سوار ماشین شدم میخواستم برم یه جایی اما نمیدونستم برم به دریا تا خودمو غرق کنم ، یا تو یه خرابه خودم آتش بزنم یا ازیه ساختمون ۲۰ طبقه خودمو بندازم پایین مطمئن بودم هر جا که برم ، از این دردی توی سینم بود بهتر بود . مرگ برام بهترین بود ! رسیدم خونه تویوما و وسایلم رو برداشتم و براشون یه یادداشت گذاشتم که میرم آمریکا ! ۸ ساعت بعد رسیدم امریکا حس عجیبی داشتم میخواستم یکی باشه که تو بغلش فقط گریه کنم ! اما تنها بودم تنها تر از همیشه و هر وقت !

سرم رو به دیوار تکیه دادم و چشامو بستم ! عشق ما تموم شده بود !

》۱۸ سال بعد آمریکا راوی 》

ریوما از اونروز زندگی براش جهنم شده بود فکر ساو ولش نمیکرد ، همیشه پیشش بود تو خواب و بیداری !

دو سال بعد یه دختر ۶ ساله به اسم لیندا رو به سرپرستی قبول کرد بهش یاد داد تا عاشق نشه هیچ وقت و اگه عاشق یکی شد هیچ وقت بهش خیانت نکنه هیچ وقت و هیچ زمان ! لیندا الان یه دختر ۲۲ ساله س که ماه بعد قراره با نامزدش ازدواج کنه و الان یه جایی داره قانون عشق رو با خودش تکرار میکنه : هیچ وقت عاشق نشو و اگه عاشق شدی بهش خیانت نکن تحت هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی یادم میمونه و با گفتن این کلمات بر سر قبر پدر ناتنیش اشک میریزه !


یو مینا 

گفته بودم تا ۱۰ تا بشه درسته ؟ 

و ۱۰ تا شد که هیچ

ساو بعد از بدرقه کردن به سمت پدیرایی رفت و پدرش را دید . شروع کرد به صحبت کردن.

_اسم پدرش نانجیوعه و الان به همراه برادرش که اسمش ریوگا است تو سفرن. اسم مادرش هم رینکوعه.خونه شون نزدیک معبده. و دختر عموش هم اسمش ناناکوعه و دیگه.

+ساو 

_بله؟

+از چند سالگی تنیس رو شروع کرده؟

_نمی دونم.چرا این سوالات رو میپرسین؟

+چون مهمه. کسی که می خواد داماد من تو آینده بشه من باید ازش اطلاعات داشته باشم.

_بله راست میگید.

+مادرش که به نظر آدم خوبی میومد. خود پسره هم خوب بود. فکر کنم خانواده خوبی باشن.

_اره 

+ولی باید بیشتر ازشون شناخت پیدا کنم.

_حق دارید.

+ ولی با یه جلسه اومدن همه چیز حل نمیشه.

_راست میگید.

+یه سوال هست که می خوام ازت بپرسم

_بپرسید.

+تو خودت از اون خوشت میاد؟


+اره دیگه. تو اسم من رو میدونستی.

_اره ولی چون تو معروف بودی و همه میشناختنت کیه که نشناستت،

+نمیدونستم تا این حد معروفم.

_تمام دختر های مدرسه هم شیفتت شدن. واقعا نفهمیدی ؟

+نه. برام مهم نبودن.

_عه

ریوما و مادرش وارد شدند. پس پدر ریوما کجاست؟ مادر ساو به آنها خوش آمد گفت و به طرف پذیرایی همراهیشون کرد. ریوما و پدرش هردو با هم به طرف پذیرایی رفتند. ساو با دیدن ریوما خیلی خوشحال شد و کت و شلوار طوسی که او پوشیده بود کاملا بهش می آمد. ساو به همراه پدرش به طرف مبل رفتند و نشستند. حرف های ابتدایی زده شد و حالا باید ریوما و ساو با هم حرف میزدند. ساو ریوما را به طرف اتاقش راهنمایی کرد. خودش رو تخت و ریوما روی صندلی نشست. 

ساو تصمیم گرفت تا تمام سوالات پدرش را به طور غیر مستقیم از ریوما بپرسد. سر صحبت را با ریوما باز کرد. 

_برادر و پدرتون چرا نیومدن؟

+چون برادرم مسابقه در فرانسه داشت و پدرم مجبور شد تا باهاش بره.

ساو یاد مجله ای افتاد که یکی از تیتر هایش راجع به برادر ریوما بود.

_پس برادرتون همون ریوگا ایچیزنه درسته ؟

+اره.

_پس باید پدرتون نانجیرو ایچیزن باشن

+اره

_دختر عموتون چرا نیومدن؟ 

+ناناکو برای این نیومد که کار داشت.هر چقدر بهش اسرار کردیم نیومد.

_عه. شنیدم پدر و مادرتون تو آمریکا هم رو دیدن.

+اره. برای اولین بار پدر من حتی اسم مادرم رو هم نمیدونست که رینکوعه.

_اول تمام آشنایی ها همینه.

+شاید. ولی برای من و تو اینجوری نبود

_چرا؟


بسم الله الرحمن الرحيم

  1. گاهی اوقات به یکی خیلی اعتماد داری یه جوری که اصلا فکرشم نمیکنی رو شو از تو پس بکشه ولی تا به خودت میای میبینی که اون گذاشته رفته بعد از آن قلبت میشکنه و با خودت میگی چرا همه این دنیا فراموشم کردن اما غافل از اینکه یه نفر هست که هیچ وقت فراموشت نکرده و این تویی که انوفراموش کردی ریوما این رو قشنگ درک میکنه ماجرا از اون جای شروع شد که ریوما بعد از آخرین مسابقه ای آن روز خسته به سمت پارکینگ ورزشگاه رفت تا خونه بره و کمی استراحت کنه در ماشین رو که باز کرد یهو صدایی آشنا به گوشش رسید روشو برگرداند اونا ریوگا بود که با سرعت به سمت اون می رفت
  • ریوگا. سلام پسر
  • ریوما. سلام
  • ریوگا. کجا میری ؟
  • ریوما. خانه
  • ریوگا. امشب چه کار میکنی؟
  • ریوما. خوب امشب کاری ندارم .چطور؟
  • ریوگا. میدانی من امشب به یه مهمانی میخواهم برم بعد چندتا از بچه‌های اونجا طرفدار تو هستن منم از دهند پرید گفتم که تورو با خودم میارم
  • ریوما. پس میخوای منم بیام؟
  • ریوگا. میدانم حوصله نداری ولی من قول دادم خواهش میکنم
  • ریوما. باشه !!!
  • ریوگا. آه ریوما خواهش میکنم وایمار ببینم تو میای
  • ریوما. اره

ریوگا داشت فکش میفتاد ولی خوب میتوانست به قولش عمل کنه پس بی خیال شدم و خداحافظی کرد و رفت

ریوما یه نفس عمیق کشید و سوار ماشین شد و راه افتاد بازمانده همین حس همیشگی رو داشت اون الان یه بازیکن تنیس در حد جهانی شده بود و تمام رقیباش را کنار زده بود و پدرش رو شکست داد همه چیز خوب بود ولی انگار تو این مسیری که پشت سر گذاشته بود یه نفر رو شکست نداده بود یه نفر هنوز اونا پشت مشت ها منتظر بود و بدتر اینکه ریوما نمیدونست اون کیه وقتی رسید لباسش را عوض کرد دوش گرفت و بعد از خوردن یه لیوان چای گرم روی مبل دراز شد و کمی بعد خوابش برد ولی با صدای زنگ گوشیش از خواب پرید ریوگا بود براش آدرس فرستاده بود

درخواستی میساکی چان

عکس های دسته جمعی

از اعضای کمپ U_17

فک کنم باز نشه

اینویی

یو مینا سان

دایجوبه ؟

همونطور که میدونین ،

قانون عشق رو Diana چان

ادامه داد

و یه سری تغییرات ایجاد کرد

مثل اینکه

ریوما نمیمیره پس اون آخراشو حذف کنین

اینم پارت ۲ :


نمیتونست نمیتونست بهش فکر نکنه

هر روزش با غم تموم میشد

در حال تمرین تنیس بود که یکی از خدمتکار ها ۱اومد پیشش و گفت:دو تا خانم اومدن میگن دوستاتون هستن

ریوما با بی حوصلگی گفت:راهنمایشون کنین تو اتاق ملاقاتم من الان میام

لباس هایش را عوض کرد و به سمت اتاق ملاقات رفت در رو باز کرد.باورش نمیشد ساو و توموکو!!!

توموکو در ۷ سالگی به اجبار به انگلستان مهاجرت کرده بود

توموکو گفت:به به ببین کی اینجاست!چطوری؟ دلم کلی تنگ شده بود

((جواب چالش استیکرها ))

چون همه این استیکر ها دارند به اونا میخندن اونا ناراحته

برنده نداشتیم

______________________________________________________________

جواب چالش ترجمه

چرا تو اینقدر باهوشی

برنده Diana جان

کنسرت آتوبه بعد از اینکه آهنگش رو درمورد Dianaچان نوشت اجرا میشه و تقدیمی بهش میشه

Diana چان


سلام من اینویی هستم و با کلی التماس قرار شد که من امروز آموزش تنیس روی به عهده داشته باشم

بخش دوم

سلام دوستان من دبیر اوتاکوها هستم

❤❤❤❤ دنیا دو روزه بهترینم ❤❤❤❤

❤❤❤❤بیا باهم بخندیم ❤❤❤❤

❤❤❤❤بیا تا دوباره در روی غم ببندیم ❤❤❤❤

❤❤❤❤❤بیا تا باز یک صدا ❤❤❤❤

❤❤❤❤ بلند بگیم مرحبا ❤❤❤❤

❤❤❤❤آگه یه روز بخندی در روی غم ببندی ❤❤❤❤

❤❤❤❤اون روز توی بهترین ❤❤❤❤

❤❤❤❤پس چرا هنوز نشستی؟ ؟❤❤❤❤

❤❤❤❤منتظر چی هستی؟ ❤❤❤❤

❤❤❤❤زود تر پاشو بهترین ❤❤❤❤



7:30 صبح

میخوام با این پستم کاری کنم اونه چانم برگرده

هر کی با این پستم موافقه کامنت بده چون من میدونم خیلیا تو این وب دلتنگ اونه چان هستن و من ۹۹ درصد احتمال میدم که اونه چان پست ها رو میبینه

اگه کامنتا بیشتر ۲۰ تا شد اونه چان باید برگرده

ریوما

روز اول دبیرستان.همهمه بچه ها و حرف زدن درباره درس ها.چرا من نمیتونستم حتی یک دوست داشته باشم؟چرا پدر مادرم اینکار رو باهام میکنن؟همیشه واسم سوال بوده و عیچ وقت حواب این سوالو پیدا نکردم.سرم پایین بود و داشتم فکر میکردم و به طرف کلاس میرفتم. یه دختر که موهایش را خرگوشی بسته بودبا سرعت زیاد داشت میدوید و میگفت: وای دیرم شده!ساو بدو دیرمون میشه!دختری پشت سرش که موهای بلند داشت و دو گیس بود میدوید و میگفت :چقدر تند میری!وایستا منم بیام!ناگهان جذب این دختر شدم! اگر اشتباه نکنم ،اسمش ساو بود ناگهان افتاد دویدم سمتش و قبل ازینکه بیفته گرفتمش صورتش سرخ شده بود

گفتم:حالت خوبه؟

توموکو:وای ساکوی دست و پا چلفتی!ممنون اقای.

-ریوما صدام کنید

همونطور که از اسم پیداست باید از میساکی چان پوذش بطلبم چون فقط اطلاعات کمی دربارش پیدا کردم

https://www.aparat.com/v/PmacI/%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87_%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%AA%D9%86%DB%8C%D8%B3_%D9%87%D8%B1_%DA%A9%D8%AF%D9%88%D9%85_%D8%A7%D8%B2_%DA%86%D9%87_%D9%86%D9%88%D8%B9_%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1%DB%8C_%D8%AE%D9%88%D8%B4%D8%B4%D9%88%D9%86

من وقتی این کلیپو دیدم دهنم سه متر وا شد

آنچه گذشت

ریوما با ریوگا به یه مهمونی رفت و اونجا با یه خانم خوشگل آشنا

_____________________________________________________________

آنچه گذشت.

ساا با اردنگی ریوما و یوری رو بیرون کرد یوری بعد کلی غرغر

(مخ منو خورد


سلام سلام

اوهایوووو

پارت جدیدو اوردم

ببخشید پارت ندادم

اوهاییییووووو

انچه گذشت.

یوری راه افتاد سمت مدرسه که چندتا پسر مزاحمش شدن .

____________________________________________________________________

انچه گذشت

ریوما تو یه مهمانی عاشق یه دختره به اسم هارو شد اینا یه مدت طولانی باهم بودن ولی یهو هارو به ریوما خیانت کرد و میخواست بکشتش که

___________________________________________________________________

انچه گذشت.

ریوگا . ریوما رو به یه مهمانی دعوت کرد ریوما هم قبول کرد و به اون مهمونی رفت و با یه دختری به اسم هارو اشنا شد و باهاش قرار گذاشت

_________________________________________________________________

اهایووو

آنچه گذشت. .

یوری تو راه مدرسه راز امانت یده شده ای دوست دختر یه پسری را حل کرد و متاسفانه به سخنرانی مدیر مدرسه رسید و غیبت نکرد

سلام باورتان نمیشه چه خوابی دیدم

دیشب خواب دیدم که رفتم تو انیمه ای نبرد با تایتان بعد یه تایتان میخواست بخوردم خیلی وحشتناک بود

آنچه گذشت. .

ریومابا ریوگا به یه مهمونی رفت و اونجا ندیده نشناخته عاشق یه دختره به اسم هارو شد و اونا شد دوست دخترش(( انصافاً حقش نیست برم بزنم پس کله اش

فوجی : هنوز از وقتی دازای و چویا رو دعوت کردیم این صحنه هنوز کامل تمیز نشده

اویشی : اره واقعا خر تو خر شد

اینوی . مو و کیکومارو : بچه هاااااااااااااااااااااااا

اویشی : چتونه باز؟

کیکومارو : ریوما و ساا ولنتاین باهم رفتن بیرون

مومو: ما تعقیبشون کردیم

اویشی :

سلام و عرض ادب

❤❤❤❤❤❤❤❤ولنتاین همتون مبارک❤❤❤❤❤❤❤❤


آنچه گذشت.

هارو به ریوما خیانت کرد و خواست بکشتش که یکی آمد نجاتش داد

________________________________________________________________❤

من:یووووووو

آنچه گذشت. .

تو پارت قبل با خوانواده ای اتوبه اشنا شدید و پسر اتوبه قراره بیاد سیگاکو

____________________________________________________________________


اوهایو پارت اوردم

بازم یووو

اوهایووووو پارت اوردم

.

.

.

.

.

.ساو میره دستشویی که یه ابی به سر و روش بزنه که ناگهان تونوکو خانم جلوش سبز میشه

یوووومیناسااان☺

پارت اوردم

آنچه گذشت. .

شما نگران نباشید پارت قبل اتفاق خاصی نیفتاد

کدوم قشنگ تره

سلام به بر و بچه های وبلاگ

آنچه گذشت. .

پارت قبل اتفاق خاصی نیفتاد ریوما رفت دنبال صدای سازی که میومد

____________________________________________________________________

یووو پارت اوردم

یووووو پارت اولدم


ریوما داشت از باشگاه به سمت خانه میرفت که یک نفر رو سر راهش دید. یه پسر


که موهای قهوه ای کوتاهی داشت با قدی نسبتا بلند.


_بخشید اینجا باشگاه تنیس سیگاکوعه؟


ریوما:بله


_ممنون. به طرف دفتر مدیریت رفت.


ریوما با خودش فکر کرد شاید اون نفر بخواد در باشگاه تنیس ثبت نام کنه. ولی انگار


دانشجو بود پس این فرضیه کاملا اشتباه بود.


فردا صبح ریوما به باشگاه رفت و همون پسر دیروزی رو دید خانم ریوزاکی اورا به عنوان


نوه خود و همراه خود اعلام کرد.


ریوما به این فکر افتاد که نکنه.


و در همان لحظه متوجه شد که


او برادر ساو است.


ساو:من برم ببینم مامان کمک نیاز نداره.


پدر:باشه


*فردا*


توموکو به ساو زنگ میزنه و میگه که برن بیرون.


فرداش میرن به شهربازی


توموکو:راستی خواستگاری ات چطور بود ؟


ساو:خوب بود.


_جواب چی شد مثبته یا منفی؟

ادمین سلنا امیدوارم از کاوری که برات ادیت کردم خوشت اومده باشه. پست های قدیمیت رو ویرایش میکنم

و کاور رو روشون می زارم.

این عکس رو هم ذخیره داشته باش برای پست های جدید که بزاریشون^*^

ادمین نرگس و ادمین دیانا اگه کاور دارید حتما بهم بدید پست هاتونو ویرایش کنم. اگه هم نه میتونید

عکس مورد نظرتونو بگید که من ادیتش کنم.

و راستی، فعلا نمیتونم تو گفتینو جوابتونو بدم، شرمنده

سلام دوستان عزیز این پست را به T.A.B عزیز تقدیم میکنم به منظور تبریک ورودت به وبلاگ


ایجی کیکومارو : ارکستر .به نوازید




سلام وقتتون بخیر~

از اونجایی که نمیتونم تو گفتینو جوابتونو بدم همینجا میگم چرا که ممکنه درخواستی بعضی از افراد هم باشه.

خب، خالق شاهزاده تنیس که تاکشی ومی هستش☆

اما راجع به درخواستی باید بگم که اگه منظورتون دوبله فارسیه، یه جاهایی رو سانسور 

کردن و یا داستانو بعضی جاها کلا عوض کردن که باعث شد نصف جذابیت انیمه از بین بره:/

در کل من به شخصه بهتون پیشنهاد دیدن زبان اصلیش رو میکنم.

اما از اونجایی که تعداد قسمت ها زیاده میتونید از طریق این لینک، دوبله فارسی ها رو ببینید*^*

https://jabeh.com/p/1njmcShttps://jabeh.com/p/1njmcS


تولد تولد تولدم مبارک

خبر خبر خبر 27 اسفند تولد منه

آنچه گذشت.

ریوما مشغول پیاده روی تو همون اتوبانی بود که اون اتفاق شوم توش افتاد بود که یهو صدای همون آوای زیبا رو شنید و به این امید که اوا کسی که نجاتش داده رو ببینه دنبال آوا رفت و فهمید صاحب صدا و کسی که نجاتش داده سااس

(( من خودم کف بر شدم

من:سللللااااااااااام مینااااااااا

دیانا:سلام به بینندگان عزیز خوش اومدین به ویژه برنامه عید،عیدانه شاهزاده تنیس.من و همکاران

 عزیزم ریوما و ساوچان در خدمت شماییم.

ریوما:سلام به برنامه عیدانه خوش امدید.

پشت صحنه کف دستش را ب پیشنی اش میزند و دیانا پوکر میشود

ساو:سلام بینندگان عزیزمون ب برنامه عیدانه شازده تنیس خوش اومدین

دیانا:خوب ما امروز میخوایم از دوستانمون درباره عید که چیکار میکنن یه سری سوالت بپرسیم

ساو و ریوما:این جزو برنامه نبووود

اوهایو مینااا پارت اوردم

سلام دوستان عزیزان

وقتی ## میزارم یعنی طرف داره تو ذهنش حرف میزنه

سلام بچه ها

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها